سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدای سبحان آدم را در خانه ای سکونت داد که وسائل زندگی اش فراوان [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :10
کل بازدید :49818
تعداد کل یاداشته ها : 58
103/2/23
3:45 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
cheddan[5]
(( میهن دوستی ، دسته و گروه نمی خواهد ! این خواستی است همه گیر ، که اگر جز این باشد باید در شگفت بود . )) ٪٪٪ دوستان عزیز در این وبلاگ بنده قصد هیچگونه اهانت یا بی ادبی به هیچ شخص یا گروهی را نداشته وندارم ، اینجا نه وبلاگ سیاسی و نه مذهبی ونه مستهزن است و نه قصد « خدای نکرده » توهین به مقدسات دیگران ، هر کسی از هر مطلبی یا تصویری به هر علتی خوششان نیامد با دادن پیام یا نظر یا میل به اینجانب ، بنده بدون پرسیدن علت ، آن مطلب یا تصویررا حذف خواهم کرد « چون دوست ندارم حتی یک نفر» از وبلاگم بدش بیاید چون اگرغیراین باشد وجود خارجی این وبلاگ معنی ندارد ، چون قرار نیست که هرچه را که من دوست دارم و یا در وبلاگم گذاشته ام دیگران هم ازش خوششان بیاد و یا تائیدش کنن «« اوس کریم پشت و پناه تان باشد »» در ضمن من اصلا نمی دونم که « صیاثت » را با کدام « سین » مینویسند ٪٪٪

خبر مایه

 

    مردى از امام صادق علیه السلام نصیحتی خواست! آن حضرت به او فرمودند:



    1- اگر خداى تعالى روزى را به عهده گرفته است غصه خوردنت براى چیست؟!

    2- اگر روزى تقسیم شده است، حرص و آز براى چیست؟!

    3- و اگر سنجش (در قیامت) حق است، پس ثروت اندوزى براى چیست؟!

    4- و اگر عوض دادن خداى تعالى حق است، پس بخل ورزیدن براى چیست؟!

    5- و اگر کیفر الهى آتش دوزخ است، پس گناه براى چیست؟!

    6- و اگر مرگ حق است، پس شادمانى براى چیست؟!

    7- و اگر (کارنامه) اعمال بر خدا عرضه مى‏شود، پس فریب براى چیست؟!

    8- و اگر گذر کردن بر صراط حق است، پس خودپسندى براى چیست؟!

    9- و اگر تمام چیزها به قضا و قدر است، پس اندوه براى چیست؟!

    10- و اگر دنیا ناپایدار است، پس اعتماد و آرامش به آن براى چیست؟!



    دوست عزیز، من و تو که الان این مطلب را خواندیم، وقت آن است که چند دقیقه‌ای به این چیست و چراها فکر کنیم


    ماجرای توجه امیرالمؤمنین ع به شعر علی ای همای رحمت!!!


    ارسال شده در: شنبه، 25 دی ماه ، 1389 22:33:50 موضوع مطلب: ماجرای توجه امیرالمؤمنین ع به شعر علی ای همای رحمت!!!

    --------------------------------------------------------------------------------

    آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین(ع) با جمعی حضور دارند.

    حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند:


    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
    که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
    چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
    به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

    به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
    چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

    به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب
    که علم کند به عالم شهدای کربلا را

    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
    چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
    متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را

    به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

    چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :

    « همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
    به پیام آشنایی بنوازد آشنا را »

    ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب
    غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

    آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟
    گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
    چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(ع) دیده ام.

    از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کِی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام.

    مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.

    شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام.

    آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام.

    ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینآ در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (س) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.